برادران یوسف...
ای امام و مولای من !
هیچ گاه آن لحظه از آن روز تابستان سال 1976 را از یاد نخواهم برد . روزی که آرزویم برای دیدار رو در رو با تو ، تحقق یافت ...پس از انتظاری طولانی ، دیدمت که به سوی من می آمدی ...اما من بی حرکت بر جای مانده بودم و از هیبت و صلابت تو ، گویی توان حرکت نداشتم و نمی توانستم کلامی بر زبان آورم ، که آن چه را می دیدم ، باور نمی کردم ...اما تو ، خود ، مرا با لبخندی آکنده از مهر و عطوفت ، رهانیدی . به خود جرأت دادم و پیش آمدم تا لب های تبدارم را بر دست و پیشانی ات نهم و بر آنها بوسه زنم ، در حالی که به زبان ، قصیده فرزدق را که در وصف جد بزرگوارت علی بن الحسین (ع) سروده ، تکرار می کردم ، آن جا که می گوید :
«...هیبتش ، دیدگان را فرو می بندد...و کسی جز با مشاهده لبخندش ، لب به سخن نمی گشاید...»
...اما...مولای من ! افسوس که چه زود ما را تنها گذاردی و آن گاه که بیش از هر زمان نیازمند حضورت بودیم ، رفتی ...و ما نبودنت را چه زود حس کردیم .
...چه بسا لیاقت نداشتیم که بزرگ مردی هم چون تو را در میان خود داشته باشیم . شاید قدر تو را ندانسته ، و آن چنان که باید ، تو را نشناخته بودیم .
ما که در سایه عبای مبارک تو و بر راه استوار تو ، آرامش خیال یافته بودیم . ناگهان جای خالی ات را حس کردیم و تو ، رفتی و ما را در معرض فتنه ها و در برابر تند باد حوادث تنها گذاردی .
آری...ما در معرض آزمون و امتحان قرار گرفته بودیم ، پس بر آن شدیم که هرگز نومید نگردیم . در فراق تو ، یعقوب وار ، حزن و اندوه خود را ، با خداوند باز گفتیم و به درگاه او شکایت بردیم ، که به لطف و کرم پروردگار ، امیدها داریم .
می دانیم که تو از همه ما بسی بزرگ تر بودی . و می دانیم که تو ذخیره بزرگ الهی هستی و سرانجام روزی خداوند تو را برای انجام وظیفه ای فراتر از تشیع و بزرگ تر از ایران و لبنان ، آشکار خواهد کرد .
...ما یقین داریم که دیر یا زود ، تو باز خواهی گشت .
اما...مولای من ! دوری ات بس طولانی شده و ما روز و شب می پرسیم : چه وقت به سرچشمه جوشان برکات وجودت وارد می شویم و سیراب می گردیم ؟ چه وقت از زلال حضور تو بهره می بریم ، که تشنگی اشتیاقمان بس به درازا کشیده . کِی فرا می رسد آن زمان که در پگاه و شامگاه ، به حضورت رسیم و دیده روشن داریم ؟ و آن گاه که تو را دیدیم ، هم چون برادران یوسف این گونه عذر می طلبیم :«تالله لقد آثرک الله علینا و انا کنا خاطئین» ؛ (به خدا سوگند که خدا تو را بر ما فضیلت داد و ما خطا کار بودیم.)
و بی تردید ، تو نیز با آن لبخند همیشگی ، چون یوسف ، برادران را خواهی گفت :«لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین» ؛ (امروز شما را سرزنش نباید کرد ؛ خدا شما را می بخشاید که او مهربانترین مهربانان است .)
به نقل از کتاب اندیشه ربوده شده . ص439-438